کاش مي شد
کاش مي شد خويشتن را بشکنيم
يک شب اين تنديس تن را بشکنيم
بشکنيم اين شيشه صد رنگ را
اين تغافل خانه نيرنگ را
آسمان دوستي آبي تر است
شب در اين آيينه مهتابي تر است
من نمي گويم کسي بي درد نيست
هرکسي دردي ندارد مرد نيست
ليک مي گويم که فصل سوختن
آب را هم مي توان آموختن
خنده ها را مي توان تقسيم کرد
گريه ها را مي توان ترميم کرد
کزخطر مي بارد از اين فصل سرد
دوستي رابايد اول بيمه کرد
عشق با لبخند مردم زنده است
زندگي هم با تبسم زنده است
يک شب اين تنديس تن را بشکنيم
بشکنيم اين شيشه صد رنگ را
اين تغافل خانه نيرنگ را
آسمان دوستي آبي تر است
شب در اين آيينه مهتابي تر است
من نمي گويم کسي بي درد نيست
هرکسي دردي ندارد مرد نيست
ليک مي گويم که فصل سوختن
آب را هم مي توان آموختن
خنده ها را مي توان تقسيم کرد
گريه ها را مي توان ترميم کرد
کزخطر مي بارد از اين فصل سرد
دوستي رابايد اول بيمه کرد
عشق با لبخند مردم زنده است
زندگي هم با تبسم زنده است
0 Comments:
Post a Comment
<< Home